شماره ١٦٣: عجز طاقت بگرفتارى غم شادم کرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
عجز طاقت بگرفتارى غم شادم کرد
ياس بى بال و پرى از قفس آزادم کرد
کو خم دام تعلق چه کمند اسباب
اينقدرها بقفس خاطر صيادم کرد
عافيت مزد فراموشى حالم شمريد
درد عشقم بتکلف نتوان يادم کرد
نوحه ئى دارم و جان مى کنم از قامت خم
آه ازين تيشه که هم پيشه فرهادم کرد
غافل از زشتى اعمال دميدم هيهات
عشق پيش از نگه منفعل ايجادم کرد
سعى بيهوده ندانم بکجايم مى برد
نفس سوخته شد سرمه که فريادم کرد
گفتم انشا کنم از عالم مطلب سبقى
شرم اظهار زبان عرق ارشادم کرد
چون خط جاده زبس منتخب تسليمم
هر که آمد بسر از نقش قدم صادم کرد
گره ضبط نفس نسخه گوهر دارد
وضع خاموش بعلم ادب استادم کرد
نفس هنگامه هستى چه تنزه که نداشت
شيشه بر سنگ زدن رشک پريزادم کرد
نقص هم بى اثرى نيست زتقليد کمال
فقر ما را اگر الله نکرد آدم کرد
محو کيفيت نيرنگ وفايم (بيدل)
آنکه ميخواست فراموش کند يادم کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید