شماره ١٣٩: شوق تا گردد دو بالا خويش را احول کنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شوق تا گردد دو بالا خويش را احول کنيد
نيم رخ کم حيرت است آئينه مستقبل کنيد
آگهى از اطلس گردون چه خواهد يافتن
خواب ما هم بى قماشى نيست گر مخمل کنيد
با بد و نيک جهان زين بيش نتوان شد طرف
يکعرق وار از حيا آئينه ها را حل کنيد
آشناى وحدت از تشويش کثرت ايمن است
دردسر کمتر مفصل را اگر مجمل کنيد
سعى دنيا هر قدر کوتاه همتها رساست
پا اگر نتوان شکستن دست قدرت شل کنيد
کر دماغ آرزو خارد هواى افسرى
هم بسر چنکى سر بيمغز خود را کل کنيد
نيست جز بيحاصلى عرض مثال ما و من
دست بر هم سودن است آئينه گر صيقل کنيد
گرد دل گر ديدنى سير کمال اين است و بس
بر دو عالم خط کشيد اين صفحه گر جدول کنيد
زاهدان سعى عمل رفع صداع وهم نيست
سدره و طوبى بهم سائيد تا صندل کنيد
نفى در تکرار نفى اثبات پيدا ميکند
لفظ هستى مستى ئى دارد اگر مهمل کنيد
صد نگه از يک مژه بستن تغافل ميشود
با هوسها آنچه آخر کردنست اول کنيد
بحر از ايجاد حباب آئينه دار وهم کيست
(بيدل) ما مشکلى در پيش دارد حل کنيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید