شماره ١٣٥: شوخى بهار طبع چمن زاد مى شود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شوخى بهار طبع چمن زاد مى شود
چندانکه سرو قد کشد آزاد مى شود
وضع جهان صفير گرفتارى هم است
مرغ بدام ساخته صياد مى شود
گرديست جسته ما و من از پرده عدم
آخر خموشى اينهمه فرياد مى شود
تا چند دل زهم نگدازد فسون عشق
سندان هم آب از دم حداد مى شود
فيض صفا زصحبت پاکان طلب کنيد
آهن زسيم بيضه فولاد مى شود
شب شد بناى شمع مهياى آتشست
پروانه کو که خانه اش آباد مى شود
تا عبرتى بفهم رسانى بعجز کوش
رنگ شکسته سيلى استاد مى شود
نقاش يکجهان هوسم کرد لاغرى
موى ضعيف خامه بهزاد مى شود
جام تغافلش چقدر دور ناز داشت
داد از فرامشى که مرا ياد مى شود
زين آتشيکه عشق بجانم فگنده است
گر آب بگذرد زسرم باد مى شود
وحدت زخودفروشى تعداد کثرتست
يک بر يکى دگر زده هفتاد مى شود
(بيدل) معانى تو چه اقبال داشته است
چشم حسود بيت تراصاد مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید