شماره ٩٧: زهستى قطع کن گر ميل راحت در نمود آمد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زهستى قطع کن گر ميل راحت در نمود آمد
چو حيرت صاف ما در دست تا مژگان فرود آمد
نماز ما ضعيفان معبد ديگر نمى خواهد
شکست آنجا که شد محراب طاقت در سجود آمد
چه دارد سير امکان جز اميد خاک گرديدن
درين حرمانسرا هر کس عدم مشتاق بود آمد
زوضع زندگى طرفى نبستم جز بنوميدى
چه سازم اين ندامت ساز پر عبرت سرود آمد
باين عجزى که در بنياد سعى خويش مى بينم
شوم گر سايه از ديوار نتوانم فرود آمد
ندانم دامن زلف که از کف داده ام يارب
صداى دست بر هم سودنم پر مشک سود آمد
گرانست از سماجت گر همه آب بقا باشد
بمجلس چون نفس بر لب نبايد زود زود آمد
زهستى تا نگشتم منفعل آهم نجست از دل
عرق آبى برويم زد که اين اخگر بدود آمد
زاستغنا چو (بيدل) داشتم اميد تشريفى
گسستن از دو عالم کسوتم را تار و بود آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید