شماره ٦٨: روزيکه نقش گردش چشمت خيال کرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
روزيکه نقش گردش چشمت خيال کرد
نقاش خامه از مژه هاى عزال کرد
مشاطه ئى که حسن ترا زيب ناز داد
از دوده چراغ مه و مهر خال کرد
امکان نداشت پرده درد رمز آن و اين
سحر تبسمى است که نفى محال کرد
خودروى حيرتيم زنشو و نما مپرس
تخمى فشاند عشق که ما را نهال کرد
سيلى هزار دشت خس و خار داشتيم
بحر کرم کدورت ما را زلال کرد
بى شبهه بود نيک و بد اعتبارها
انديشه يقين همه را احتمال کرد
روز و شب جهان کم و بيش هوس نداشت
سعى نفس شمار امل ماه و سال کرد
گل کردن خيال صفاها بزنگ داد
آئينه را هجوم صور پايمال کرد
داغ قمار صنعت يکتائى دليم
ما را بشش جهت طرف اين نقش خال کرد
حق خلق ميشود زفسون تا ملت
بايد بچشم ديد و نبايد خيال کرد
حرمان تراش مخترعات فضوليم
ايجاد هر فکر زمان وصال کرد
رنگ کلف برون رود از مه چه ممکن است
ما را نميتوان بهوس بى ملال کرد
اى غافل از نزاکت معنى تأملى
مه را کسى شناخت که سير هلال کرد
چون شبم از طرب بهوا بال ميزدم
ذوق تأملم عرق انفعال کرد
مژگان بهم زدم شدم از نقش غير پاک
اين صيقلم برون زجهان مثال کرد
همت رضا بوضع فسردن نميدهد
بيزارم از سرى که توان زير بال کرد
(بيدل) کسى بمعنى لفظم نبرد پى
تقدير شهره ام بزبانهاى لال کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید