شماره ٤٣: ذره تا مهر هزار آينه عريان کردند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ذره تا مهر هزار آينه عريان کردند
ما نگشتيم عيان هر چه نمايان کردند
بيخودى حيرت حسن عرق آلود که داشت
که دل و ديده يک آئينه چراغان کردند
حسن بيرنگى او را زکه يابيم سراغ
بوى گل آينه ئى بود که پنهان کردند
دل هر ذره چمن زار پر طاوس است
گرد ما را بهواى که پريشان کردند
سروبرگ طلبى کو که نفس سوختگان
نيم لغزش بهزار آبله سامان کردند
سعى جوهر همه صرف عرض آرائيهاست
سوخت نظاره باين رنگ که مژگان کردند
وضع تسليم جنون عافيت آباد دلست
اين گهر را صدف از چاک گريبان کردند
عشق از خجلت تغيير وفا غافل نيست
آب شد آتش گبرى که مسلمان کردند
بيدماغى چه گريبان که نداد است بچاک
تنگ شد گوشه دل عرصه امکان کردند
(بيدل) از کلفت افسرده دليها چو سپند
مشکلى داشتم از سوختن آسان کردند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید