شماره ١٣: دل خاک سر کوى وفا شد چه بجا شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل خاک سر کوى وفا شد چه بجا شد
سر در ره تيغ تو فدا شد چه بجا شد
اشکم که دلى داشت گره بر سر مژگان
در کوى تو از ديده جدا شد چه بجا شد
چون سايه بخاک قدمت جبهه ما را
يکسجده بصد شکر ادا شد چه بجا شد
اين ديده که حسرتکده شوق تماشاست
اى خوش نگهان جاى شما شد چه بجا شد
از حسرت ديدار تو اشک هوس آلود
امشب نگه چشم حيا شد چه بجا شد
چشمت بغلط سوى دل انداخت نگاهى
تيريکه ازان شصت خطا شد چه بجا شد
بر صفحه روى تو زکلک يد تقدير
خط سيه انگشت نما شد چه بجا شد
در بزم تو آخر نگهه شعله عنانم
چون شمع زاشک آبله پا شد چه بجا شد
لخت جگرى بر سر هر اشک فشانديم
حق نمک گريه ادا شد چه بجا شد
گردى که باميد تو داديم ببادش
آرايش صد دست دعا شد چه بجا شد
چون سايه سر راه دورنگى نگرفتيم
روز سيه ما شب ما شد چه بجا شد
زين يکدو نفس عمر ميان من و دلدار
گيرم که اداهاى بجا شد چه بجا شد
(بيدل) هوس نشه آوارگى ئى داشت
چون اشک کنون بى سر و پا شد چه بجا شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید