شماره ٧: دل تابکيم جز پى آزار نگردد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل تابکيم جز پى آزار نگردد
ظلم است گر اين آبله هموار نگردد
عمريت به تسليم دوتايم چه توان کرد
بردوش کسى نام نفس بار نگردد
بند لب عاشق نشود مهر خموشى
درنى گرهى نيست که منقار نگردد
حيف از قدم مرد که در عرصه همت
سر بازى شمعش گل دستار نگردد
مطلوب جگر سوختگان سوز و گدازيست
پروانه بگرد گل و گلزار نگردد
برگشتن ازان انجمن انس محال است
هشدارکه قاصد زبر يار نگردد
بر نقطه دل يک خط تحقيق تمام است
پرکار برين دايره هر بار نگردد
بيرون نتوان رفت بهر کلفت ازين بزم
گر تنگى اخلاق دل افشار نگردد
بيباکى سعى تو بعجز است دليلت
گر پا نزنى آبله بيدار نگردد
بگذار دو روزى زهوس گرد براريم
هستى سرو هميست که بسيار نگردد
هرچند حيا باب ادبگاه وصال است
يارب مژه پيش تو نگونسار نگردد
(بيدل) بسر از پرتو خورشيد تو دارد
آن سايه که پيش و پس ديوار نگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید