شماره ٥: دل بزلف يار هم آرام نتوانست کرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل بزلف يار هم آرام نتوانست کرد
اين مسافر منزلى در شام نتوانست کرد
جوش خط با آن فسون دستگاه دلبرى
وحشى حسن بتانرا رام نتوانست کرد
با همه شورى که وقف پسته خندان اوست
رفع تلخيهاى آن بادام نتوانست کرد
همچو من از سرنگونى طالعى دارد حباب
کز خم دريا ميى در جام نتوانست کرد
نيست در بحر محبت جز دل بيتاب من
ماهى ئى کز فلس فرق دام نتوانست کرد
مشت حاک من هوا پرورد جولان تو بود
پايمالش گردش ايام نتوانست کرد
چرخ گو مفريب از جا هم که سعى باغبان
پختگيهاى ثمر را خام نتوانست کرد
همچو شبنم زين گلستان بسکه وحشت ميکشم
آب در آينه ام آرام نتوانست کرد
موج گوهر با همه خشکى نشد محتاج آب
طبع استغنا نظر ابرام نتوانست کرد
نالها در دل فسرد اما نه بست احرام لب
گرد اين کاشانه سير بام نتوانست کرد
اخگر ما شور خاکستر دماند از سوختن
اين نگين شد خاک و ترک نام نتوانست کرد
سوخت (بيدل) غافل از خود شعله تصوير ما
يک شرر برق نگاهى وام نتوانست کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید