شماره ١: دل پا شکسته حق طلب برهت چگونه ادا کند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل پا شکسته حق طلب برهت چگونه ادا کند
که چو موج گوهرش از ادب ندويدن آبله پا کند
نفس رميده گر از خودم نشود کفيل برامدن
چو سحر دماغ طرب هوس بچه بام کسب هوا کند
مشنو زساز گداى من بجز اين ترانه نواى من
که غبار بيسروپاى من برهت نشسته دعا کند
بجهان عشوه چو بوى گل نخورى فريب شگفتگى
که به نيم غنچه تبسمت زهزار پرده جدا کند
نه بديدها زعيان اثر نه بگوشها زبيان خبر
بگشاد روزن بام و در کسى از کسى چه حيا کند
نشود مقتدر از دل بهوس محقق مستقل
زغرور اگر همه ناوکت به نشان رسد که خطا کند
بهزار پيچ و خم هوس گره است سلسله نفس
چقدر طبيعت ازين و آن گسلد که رشته رسا کند
بغبار قافله عدم برو آنقدر که زخودروى
نشد است گم دل غافلى که تلاش بانگ درا کند
شود آب انجمن حيا بفسوس دست مروتت
که دفى بآنهمه بيحسى زطپانچه تو صدا کند
رگ خواب راحت عاجزان مگشا بنشتر امتحان
که بپهلويت ستم است اگر نى بوريا مژه واکند
کف دست سوده بيکدگر چمن طراوت (بيدلي)
که زصد بهار گل اکتفا بهمين دو برگ حنا کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید