شماره ٢٩٩: همى گردم به گرد هر سرايى

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
همى گردم به گرد هر سرايى
نمى يابم نشان دوست جايى
وگر يابم دمى بوى وصالش
نيابم نيز آن دم را بقايى
وگر يک دم به وصلش خوش برآرم
گمارد در نفس بر من بلايى
وگر از عشق جانم بر لب آيد
نگويد: چون شد آخر مبتلايي؟
چنان تنگ آمدم از غم که در وى
نيابى خوشدلى را جايگايى
عجب زين محنت و رنج فراوان
که چون مى باشد اندر تنگنايي؟
ازين درياى بى پايان خون خوار
برون شد کى توان بى آشنايي؟
مشامم تا ازو بويى نيابد
نيابد جان بيمارم شفايى
مرا يارى است، گر خونم بريزد
نيارم خواست از وى خون بهايى
غمش گويد مرا: جان در ميان نه
ازين خوشتر شنيدى ماجرايي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید