شماره ٢٧٨: گرنه سوداى يار داشتمى
غزلستان ::
فخرالدین عراقی ::
غزلیات
گرنه سوداى يار داشتمى
کى چنين ناله زار داشتمي؟
ورنه غيرت دمم فرو بستى
ناله هر دم هزار داشتمى
بر در دوست گر رهم بودى
روز و شب زينهار داشتمى
ور وصالش بساختى کارم
با فراقش چه کار داشتمي؟
چه غمم بودي؟ ار درين تيمار
با غمش غمگسار داشتمى
يار در کارم ار نظر کردى
بهترين کار و بار داشتمى
زان فراموش عهد دشنامى
کاشکى يادگار داشتمى
روزگارم شد، ار نه عاقلمى
ماتم روزگار داشتمى
بى رخ يار ناخوش است حيات
چه خوشستى که يار داشتمي!
گر عراقى برون شدى ز ميان
دلبر اندر کنار داشتمى
نظرات نوشته شده