شماره ٢٦٥: خوشا دردي!که درمانش تو باشى

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خوشا دردي!که درمانش تو باشى
خوشا راهي! که پايانش تو باشى
خوشا چشمي!که رخسار تو بيند
خوشا ملکي! که سلطانش تو باشى
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردى
خوشا جاني! که جانانش تو باشى
خوشى و خرمى و کامرانى
کسى دارد که خواهانش تو باشى
چه خوش باشد دل اميدوارى
که اميد دل و جانش تو باشي!
همه شادى و عشرت باشد، اى دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشى
گل و گلزار خوش آيد کسى را
که گلزار و گلستانش تو باشى
چه باک آيد ز کس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشى
مپرس از کفر و ايمان بى دلى را
که هم کفر و هم ايمانش تو باشى
مشو پنهان از آن عاشق که پيوست
همه پيدا و پنهانش تو باشى
براى آن به ترک جان بگويد
دل بيچاره، تا جانش تو باشى
عراقى طالب درد است دايم
به بوى آنکه درمانش تو باشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید