شماره ٢٥٥: آمد به درت اميدوارى

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آمد به درت اميدوارى
کو را بجز از تو نيست يارى
محنت زده اي، نيازمندى
خجلت زده اي، گناهکارى
از گفته خود سياه رويى
وز کرده خويش شرمسارى
از يار جدا فتاده عمرى
وز دوست بمانده روزگارى
بوده به درت چنان عزيزى
دور از تو چنين بمانده خوارى
خرسند ز خاک درگه تو
بيچاره به بوى يا غبارى
شايد ز در تو باز گردد؟
نوميد، چنين اميدوارى
زيبد که شود به کام دشمن
از دوستى تو دوستداري؟
بخشاى ز لطف بر عراقى
کو ماند کنون و زينهارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید