شماره ٢٠٠: تا کى از دست فراق تو ستم ها بينيم؟

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا کى از دست فراق تو ستم ها بينيم؟
هيچ باشد که تو را بار دگر وابينيم
دل دهيم، از سر زلف تو چو بويى يابيم
جان فشانيم، اگر آن رخ زيبا بينيم
روى خوب تو که هر دم دگران مى بينند
چه شود گر بگذارى تو دمى ما بينيم؟
ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمده ايم
از فراق تو بگو: چند بلاها بينيم؟
خورد زنگار غمت آينه دل به فسوس
نيست ممکن که جمال تو در آنجا بينيم
گم شد آخر دل ما، بر در تو آمده ايم
تا بود کان دل گم کرده خود وابينيم
گر بيابيم دلي، بر سر کويت يابيم
ور ببينيم رخي، در دل بينا بينيم
روى بنماي، که امروز نديديم رخت
اى بسا حسرت و اندوه که فردا بينيم!
روى زيباى تو، اى دوست، به کام دل خويش
تا عراقى بنميرد نه همانا بينيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید