شماره ١٨٨: ما چو قدر وصلت، اى جان و جهان، نشناختيم

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما چو قدر وصلت، اى جان و جهان، نشناختيم
لاجرم در بوته هجران تو بگداختيم
ما که از سوز دل و درد جدايى سوختيم
سوز دل را مرهم از مژگان ديده ساختيم
بسکه ما خون جگر خورديم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختيم
در سماع دردمندان حاضر آ، يارا، دمى
بشنو اين سازى که ما از خون دل بنواختيم
عمرى اندر جست و جويت دست و پايى مى زديم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختيم
زان چنين مانديم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستى نزد وفا کژ باختيم
چون عراقى با غمت ديديم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شديم و با غمت پرداختيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید