شماره ١٢٨: اى اميد جان، عنايت از عراقى وامگير

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى اميد جان، عنايت از عراقى وامگير
چاره ساز آن را که از تو نيستش يک دم گزير
مانده در تيه فراقم، رهنمايا، ره نماى
غرقه درياى هجرم، دستگيرا، دست گير
در دل زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان
چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسير
سوى من بنگر، که عمرى بر اميد يک نظر
مانده ام چون خاک بر خاک درت خوار و حقير
از تو بو نايافته، نه راحتى ديده ز عمر
ساخته با درد بى درمان تو، مسکين فقير
دل که سوداى تو مى پخت آرزويش خام ماند
کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطير؟
دايه مهرت به شير لطف پرورده است جان
شيرخواره چون زيد، کش باز گيرد دايه شير؟
ز آفتاب مهر بر دل سايه افگن، تا شود
در هواى مهر روى تو چو ذره مستنير
گر فتد بر خاک تيره پرتو عکس رخت
گردد اندر حال هر ذره چو خورشيد منير
وز نسيم لطف تو بر آتش دوزخ وزد
خوشتر از خلد برين گردد درک هاى سعير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید