هر که او دعوى مستى مى کند
آشکارا بت پرستى مى کند
هستى آن را مى سزد کز نيستى
هر نفس صدگونه هستى مى کند
هر که از خاک درش رفعت نيافت
لاجرم سر سوى پستى مى کند
دل که خورد از جام عشقش جرعه اى
بى خبر شد، شور و مستى مى کند
دل چو خواهم باختن در پاى او
جان ز شوقش پيش دستى مى کند
چند گويى کو جفا تا کى کند؟
اى عراقي، تا تو هستى مى کند