شماره ٢٦: ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
کز زخمه آن نه فلک اندر تک و تاز است
آورد به يک زخمه، جهان را همه، در رقص
خود جان و جهان نغمه آن پرده نواز است
عالم چو صدايى است ازين پرده، که داند
کين راه چه پرده است و درين پرده چه راز است؟
رازى است درين پرده، گر آن را بشناسى
دانى که حقيقت ز چه دربند مجاز است؟
معلوم کنى کز چه سبب خاطر محمود
پيوسته پريشان سر زلف اياز است؟
محتاج نياز دل عشاق چرا شد
حسن رخ خوبان، که همه مايه ناز است؟
عشق است که هر دم به دگر رنگ برآيد
ناز است بجايى و يه يک جاى نياز است
در صورت عاشق چو درآيد همه سوزاست
در کسوت معشوق چو آيد همه ساز است
زان شعله که از روى بتان حسن برافروخت
قسم دل عشاق همه سوز و گداز است
راهى است ره عشق، به غايت خوش و نزديک
هر ره که جزين است همه دور و دراز است
مستي، که خراب ره عشق است، درين ره
خواب خوش مستيش همه عين نماز است
در صومعه چون راه ندادند مرا دوش
رفتم به در ميکده، ديدم که فراز است
از ميکده آواز برآمد که: عراقى
در باز تو خود را، که در ميکده باز است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید