شماره ٥٥٣: خون مى چکد از تيغ نگاهى که تو دارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خون مى چکد از تيغ نگاهى که تو دارى
فرياد ازان چشم سياهى که تو دارى
در حمله اول ز جهان گرد برآرد
از خال و خط و زلف، سپاهى که تو دارى
هر چند گلى نيست به خوش چشمى نرگس
در خواب نديده است نگاهى که تو دارى
گر در دهن تيغ درآيى ظفر از توست
از دست دعا پشت و پناهى که تو دارى
مهر تو محال است جهانگير نگردد
از سبزه خط مهر گياهى که تو دارى
آهو نتواند ز سر تير تو جستن
دل چون جهد از تير نگاهى که تو داري؟
برقى است که ابرش ز سيه خانه ليلى است
در زلف سيه روى چو ماهى که تو دارى
با خودشکني، داعيه سرکشى و ناز
مى بارد ازان طرف کلاهى که تو دارى
صائب کمى از گلشن فردوس ندارد
در عالم معنى سر راهى که تو دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید