شماره ٥٢٩: تا کى ز کف عنان توکل رها کني؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
تا کى ز کف عنان توکل رها کني؟
از نقش پاى راهروان رهنما کنى
چون حلقه، ديده نگران شو تمام عمر
شايد به روى خود در توفيق وا کنى
جز نقش يوسفى نبود در بساط صبر
تو جهد کن که آينه را (با صفا کني)
اطعام، رزق روح و طعام است (رزق تن)
تا کى ز رزق روح به تن اکتفا کني؟
دست خود از نگار علايق بشوى پاک
تا صد گره گشاده به دست دعا کنى
در نامرادى اين همه بيداد مى کنى
گر چرخ بر مراد تو گردد چها کني؟
آشفتگى ز مغز ( نمى رود)
دستار نيست (اين که ز سر زود وا کني)
قالب تهى ز خويش ( )
چون بهله دست (در کمر مدعا کني)
تنگ شکر ( )
گر خوابگاه (خويشتن از بوريا کني)
تا کى دهان خويش ( )
چند اکتفا ( )
) در خانه، کور (
) عصا کنى (
از خودسرى و بى بصري، چند چون حباب
صائب ز بحر خانه خود را جدا کني؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید