شماره ٥٠٣: دارم ز اشک گرم دل تاب خورده اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
دارم ز اشک گرم دل تاب خورده اى
چون خار و خس تپانچه سيلاب خورده اى
خون خوردنم تراوش ازان کم کند که من
دارم چو لاله ساغر خوناب خورده اى
صبح اميد من ز تريهاى روزگار
در کاهش است چون شکر آب خورده اى
آيد به چشم بى تو شب و روز عاشقان
يکرنگ چون دو زلف به هم تاب خورده اى
حاشا که در لباس شکايت کند ز فقر
زخم هزار نشتر سنجاب خورده اى
کى آب مى خورد دلش از جام زرنگار؟
در وقت تشنگى به دو دست آب خورده اى
از زاهدان خشک چه مرهم طمع کند؟
پيشانى اميد به محراب خورده اى
انصاف نيست بر در بيگانگى زند؟
خونها ز آشنايى احباب خورده اى
بسيار آشنا به نظر جلوه مى کنى
اى گل مگر ز ديده من آب خورده اي؟
اين رنگ لاله گون ز کجا آب مى خورد؟
از من نهفته گر نه مى ناب خورده اى
امروز گفتگوى ترا رنگ ديگرست
صائب ز ساغر که مى ناب خورده اي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید