شماره ٤٩٦: در خاک و خون کشيد مرا ترک زاده اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در خاک و خون کشيد مرا ترک زاده اى
مژگان به نازبالش دل تکيه داده اى
بر بادپاى وعده خلاقى نشسته اى
چون سيل در قلمرو دلها فتاده اى
چون دزد خال، نقب به دلها رسانده اى
چون زلف، بند بر رگ جانها نهاده اى
چون ابر نوبهار ز روى عرق فشان
چندين هزار خانه به سيلاب داده اى
چون آه گرم ريشه به دلها دوانده اى
چون برق بى امان به نيستان فتاده اى
خود را به چشم عرض تجمل نديده اى
بر روى آبگينه نظر ناگشاده اى
دلهاى بقرار ز مردم گرفته اى
با خويشتن قرار نکويى نداده اى
چون عافيت ز خاطر عاشق رميده اى
دنبال شوخ چشمى خود، سر نهاده اى
چين در کمند زلف تصرف فکنده اى
خنجر به خون بى گنهان آب داده اى
نشتر ز غمزه در رگ دلها شکسته اى
سيلاب خون ز ديده مردم گشاده اى
در لافگاه دعوى دل، طوق عاجزى
از تيغ کج به گردن شيران نهاده اى
از ترکشش شهاب فلک تير بى پرى
در قبضه اش کمان مه نو کباده اى
دلهاى برق سير پريشان خرام را
از چين زلف سلسله برپا نهاده اى
در انتظار صحبت پروانه مشربان
چون شمع تا به صبح به يک پا ستاده اى
اوراق شادمانى گلهاى باغ را
در پيش چشم بلبل، بر باد داده اى
غير از عرق که مى کند از روى يار گل
صائب که ديد شبنم خورشيد زاده اي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید