شماره ٤٦٤: اگر چه هست به ظاهر خراب درويشى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چه هست به ظاهر خراب درويشى
ز وصل گنج بود کامياب درويشى
ترا ز درد سر آن جهان خلاص کند
اگر چه تلخ بود چون گلاب درويشى
ازان به خرقه پشمين چو نافه ساخته است
که خون خويش کند مشک ناب درويشى
هزار گوهر شهوار در دل شبها
کشد به رشته ز هر پيچ و تاب درويشى
هميشه روزيش از خوان فيض آماده است
نمى خورد غم نان را چو آب درويشى
ترا به روز حساب اين سخن شود معلوم
که بوده سلطنت بى حساب درويشى
ازان به گوهر مقصود راه يافته است
که داده هر دو جهان را به آب درويشى
تمام موجه دريا اگر شود شمشير
نمى خورد غم سر چون حباب درويشى
حصار زير و زبر گشتن است ويرانى
ز سيل فتنه نگردد خراب درويشى
ز لوح سينه من نقش هر دو عالم شست
دگر چه نقش زند تا بر آب درويشى
نقابدار کند آفتاب را صائب
اگر برافکند از رخ نقاب درويشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید