شماره ٤٦٠: مآل تيغ زبان نيست غير سربازى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مآل تيغ زبان نيست غير سربازى
به زير تيغ کنى چند گردن افرازي؟
ز اهل درد مرا رنگ من خجل دارد
که مى کند به زبان شکسته غمازى
شدم به چشم خود اميدوار تا شبنم
گرفت دامن خورشيد از نظربازى
فتاده کار به سنگين دلى مرا که کند
به آه سوختگان همچو زلف خود بازى
به مى ز طينت زاهد نرفت خشکى زهد
نبرد قرب گل از طبع خار ناسازى
شد از لباس خشن بيشتر رعونت نفس
ز خار و خس کند آتش فزون سرافرازى
ترحم است بر آن عندليب کوته بين
که کرد موسم گل صرف آشيان سازى
ز خاکبازى طفلانه عمارت کرد
مرا خلاص درين روزگار، خودسازى
فغان که عمر گرامى مرا ز طول امل
چو عنکبوت سرآمد به ريسمان بازى
مده به محفل خود ره سيه زبانان را
که خامه را يد طولاست در سخنسازى
چو داغ لاله مرا در جگر گره شده است
هزار ناله خونين ز بى هم آوازى
مرا به آينه چون طوطى احتياجى نيست
که روشن است سوادم ز سينه پردازى
هواى وصل هدف هست اگر ترا صائب
مکن چو تير هوايى بلندپروازى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید