شماره ٤٥٩: دگر چه شد که ز حالم خبر نمى گيرى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
دگر چه شد که ز حالم خبر نمى گيرى
ز بوسه نام مرا در شکر نمى گيرى
فريب مى دهى از وعده دروغ مرا
شکوفه مى کنى اما ثمر نمى گيرى
دل رميده من در کمين پروازست
چرا خبر ز من اى بى خبر نمى گيري؟
در آستانه ديگر سراغ خواهى کرد
سر مرا اگر از خاک برنمى گيرى
دل شکسته نخواهد به اين کسادى ماند
ازين متاع چرا بيشتر نمى گيري؟
متاع يوسفى من به جا نمى ماند
چرا به قيمت خاک اين گهر نمى گيري؟
شکار مفت مرا شاهباز بسيارست
چرا مرا به ته بال و پر نمى گيري؟
بگو صريح که از انتظار خون نکنم
اگر دل از من خونين جگر نمى گيرى
هميشه دور به کام کسى نمى گردد
چرا به ساغرى از ما خبر نمى گيري؟
درازدستى آه مرا به لطف ببخش
عنان جور و ستم را اگر نمى گيرى
چگونه دل به تو بندد کسي، که با اين ربط
خبر ز صائب خونين جگر نمى گيرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید