شماره ٤٠٦: چه ثمر مى دهد آن دل که نه آبش کردي؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
چه ثمر مى دهد آن دل که نه آبش کردي؟
به کجا مى رسد آن پا که به خوابش کردي؟
نگهى را که کمند گهر عبرت بود
تو ز کوته نظرى خرج کتابش کردى
خار پيراهن آرام بود عارف را
مژه اى را که تو شيرازه خوابش کردى
ديده اى را که ازو خوشه گوهر مى ريخت
آنقدر گريه نکردى که سرابش کردى
دل که قنديل حرم بود ز روشن گوهرى
در خرابات مغان جام شرابش کردى
سر آزاده که از مغز خرد بود سمين
تو ز غفلت ز هوا پر چو حبابش کردى
دل بيدار که شمع سر بالين تو بود
تو ز افسانه چو اطفال به خوابش کردى
مى تلخى که گوارايى ازو مى زد موج
تو ز ابروى ترش پا به رکابش کردى
نفس را کردى از انديشه فردا فارغ
خود حسابانه گر امروز حسابش کردى
هر که چون کوزه لب بسته لب از خواهش بست
در خرابات مغان پر مى نابش کردى
دل هر کس که به شوق تو بريد از دو جهان
بستر از آتش سوزان چو کبابش کردى
بود آيينه صد شاهد غيبى صائب
ديده اى را که سراپرده خوابش کردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید