شماره ٣٧٥: به شکر اين که دارى دست بر ميخانه اى ساقى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به شکر اين که دارى دست بر ميخانه اى ساقى
مرا از دست غم بستان به يک پيمانه اى ساقى
مصفا کن ز عقل و هوش ارواح مقدس را
چمن را پاک کن از سبزه بيگانه اى ساقى
خمار مى پريشان دارد اوراق حواسم را
مرا شيرازه کن چون گل به يک پيمانه اى ساقى
اگر چه آب و خاک من عمارت برنمى دارد
ز درد باده کن تعمير اين ويرانه اى ساقى
يک امشب ساغر اندازه را بر طاق نسيان نه
که دارم آرزوى گريه مستانه اى ساقى
برآر از پرده مينا شراب آشنارو را
خلاصى ده مرا زين عالم بيگانه اى ساقى
به خورشيد سبک جولان فلک بسيار مى نازد
به دورانداز ساغر را تو هم مستانه اى ساقى
حريف باده بيغش ز غش ها پاک مى بايد
جدا کن عقل را از ما چو کاه از دانه اى ساقى
به چرخ آور مرا چون شعله جواله از مستى
که مى خواهم کنم خون در دل پروانه اى ساقى
کشاکش مى برد هر ذره خاکم را به صحرايى
ز هم مگذار اجزاى مرا بيگانه اى ساقى
مرا سرماى زهد خشک چند افسرده دل دارد؟
بريز از پرتو مى رنگ آتشخانه اى ساقى
نگردد پشتبان رطل گران گر قصر هستى را
به راهى مى رود هر خشت اين غمخانه اى ساقى
اگر از خاک بردارى به يک پيمانه صائب را
چه کم مى گردد از سامان اين ميخانه اى ساقي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید