شماره ٣٧١: چون طفلان کس به هر افسانه تا کى واکند گوشي؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
چون طفلان کس به هر افسانه تا کى واکند گوشي؟
کند پرپنبه غفلت اگر پيدا کند گوشى
زبان مصرع پيچيده اسرار فهميدن
ز گوش سرنمى آيد مگر دل وا کند گوشى
سيه شد پرده گوشم چو برگ لاله، مى خواهم
دم گرمى که از نور سخن بينا کند گوشى
ز بى پروايى همصحبتان چون غنچه خاموشم
دهانى پر سخن دارم اگر پروا کند گوشى
شرر مى ريزد از تيغ زبان چون تيشه عاشق را
دلى از سنگ مى بايد به درد ما کند گوشى
به آسانى درين دريا سخن چون مستمع يابد؟
که گوهر را شود دل آب تا پيدا کند گوشى
حباب ساده دل بيجا دهن پرباد مى سازد
به گفت وگوى هر بى مغز کى دريا کند گوشي؟
تواند بى تائمل يافت راز سينه خم را
زبان فهمى اگر بر قلقل مينا کند گوشى
کسى را مى رسد شاهى که گر مورى سخن گويد
به انداز شنيدن چون سليمان وا کند گوشى
کف دعوى چو صبح کاذب از لب پاک مى سازد
به جوش سينه عاشق اگر دريا کند گوشى
زبان نکته پردازى است هر خارى درين گلشن
چگونه فهم حرف يک جهان گويا کند گوشي؟
به انشاى سخن صائب عبث چون غنچه مى پيچى
که را دارى ز اهل دل به اين انشا کند گوشي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید