شماره ٣٦٧: مرا چون ديگران گرزان که اسبابى نشد روزى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا چون ديگران گرزان که اسبابى نشد روزى
به اين شادم که دل را پرده خوابى نشد روزى
گوارا کرد بر من درد مى را خاکسارى ها
اگر از جام قسمت باده نابى نشد روزى
به کورى سوختم چون شمع در بتخانه غفلت
بسر بردن شبى در کنج محرابى نشد روزى
مگر از اشک حسرت دامن دريا به دست آرد
خس بى دست و پايى را که سيلابى نشد روزى
ندارد حاصلى جمعيت بسيار بى قسمت
که گوهر را ز دريا قطره آبى نشد روزى
نديد آسايش ساحل درين درياى پروحشت
ز حيرت چشم هر کس را شکرخوابى نشد روزى
چه حاصل زين که دريا را به شور آورد طبع ما؟
چو بخت خفته ما را کف آبى نشد روزى
به کورى شست دست از تار و پود زندگى صائب
کتان شوربختى را که مهتابى نشد روزى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید