شماره ٣٥٥: زمين از دامن تر عالم آب است پندارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
زمين از دامن تر عالم آب است پندارى
ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پندارى
ز شوخى گر چه آسايش نفهميده است مژگانش
نظر با شوخى چشمش رگ خواب است پندارى
مرا کز دورى او با در و ديوار در جنگم
قدح زخم نمايان، باده خوناب است پندارى
به خون تشنه است چندانى که از خط خاک مى ليسد
به ظاهر گر چه لعل يار سيراب است پندارى
ز لغزيدن ميسر نيست پردازد به خوددارى
رخش آيينه و نظاره سيماب است پندارى
ز سوز عشق مى بالم به خود چون شعله هر ساعت
نهالم را ز آتش ريشه در آب است پندارى
ز بس کز منت خشک کريمان زخمها خوردم
به کامم موج آب خضر قلاب است پندارى
دل آزاده مى گردد سياه از پرتو منت
به چشم روزن من گل ز مهتاب است پندارى
نپيچند از کجى سر، تيغ اگر بر فرقشان بارد
کجى در کيش مردم طاق محراب است پندارى
چنان شد زندگانى تلخ بر من زين ترشرويان
که مرگ تلخ در چشمم شکرخواب است پندارى
ز سوز سينه، گر افتد به دريا راه من صائب
به چشم تشنه ام صحراى بى آب است پندارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید