شماره ٣٤٥: به ظاهر نيست عشق را اگر بر دست و پا بندى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به ظاهر نيست عشق را اگر بر دست و پا بندى
به هر مو دارد از پاس وفادارى جدا بندى
چنان دلبستگى دارم به اسباب گرفتارى
که من آزاد گردم هر که بگشايد ز پابندى
در جنت به رويش بى تکلف واکند رضوان
گشايد هر که آن گل پيرهن را از قبا بندى
مدان آزادگان را غافل از حال گرفتاران
که از هر طوق قمرى سرو را باشد جدابندى
به دورانداز از رطل گرانسنگى مرا ساقى
که بى آبى بود بر دست و پاى آسيابندى
ز شيرينى شدم قانع به شکرخواب درويشى
به ظاهر گر نبستم بر شکر چون بوريا بندى
مده از کف عنان جور بى باکانه اى ظالم
که مظلومان نمى دارند بر دست دعا بندى
چه سازد مهر خاموشى به سوز سينه عاشق؟
نگيرد پيش اين سيلاب بى زنهار را بندى
ز کار عشق هيهات است آرد عقل سر بيرون
که هر موجى ازين دريا بود بر ناخدا بندى
همان از ناله صائب مى کنم آزاد دلها را
به هر بندم گذارد عشق اگر چون نى جدا بندى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید