شماره ٣٣١: ترک عجب و کبر کن تا قبله عالم شوى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ترک عجب و کبر کن تا قبله عالم شوى
سيرت ابليس را بگذار تا آدم شوى
گر چه تلخي، دامن اهل صفايى را بگير
تا مگر شيرين به چشم خلق چون زمزم شوى
روى پنهان کن که خار تهمت ابناى دهر
مى درد از هم ترا گر دامن مريم شوى
چند باشى در کشاکش، دامن ساقى بگير
تا درين عالم ازين عالم به آن عالم شوى
ره به آدم گرچه يک گام است از راه نسب
ره ترا بسيار در پيش است تا آدم شوى
آنقدر سر از سر زانوى کلفت برمدار
تا ميان عاشقان سر حلقه ماتم شوى
تا غمى حاصل کنند ارباب دل خون مى خورند
تو ستمگر مى کنى صد حيله تا بى غم شوى
چون سليمان قدر دل اکنون نمى دانى که چيست
آن زمان انگشت مى خايى که بى خاتم شوى
در بساط عالم هستى که بيشى در کمى است
مى زنى روزى دو شش صائب که نقش کم شوى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید