شماره ٣٠٣: گريه تلخ است صهباى اياغ زندگى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گريه تلخ است صهباى اياغ زندگى
آه باشد سرو پا برجاى باغ زندگى
سرخ رو از باده مى گردد اياغ زندگى
کار روغن مى کند مى با چراغ زندگى
هر که در کار جهان سوزد دماغ زندگى
دود تلخى دارد از نور چراغ زندگى
مى کند ز افتادگى نشو و نما نخل حيات
خاکسارى مى شود ديوار باغ زندگى
آشنايى با سبکروحان سبکروحانه کن
از گرانجانى مشو موى دماغ زندگى
مى شود خاموش از تردامنى شمع حيات
پاکدامانى است فانوس چراغ زندگى
همچو ماه عيد مى جويد به صد شمع و چراغ
تيغ خونريز فنا را بى دماغ زندگى
در جوانى داد مستى ده که در انجام عمر
يک دهن خميازه مى گردد اياغ زندگى
چون ز بار محنت پيرى شود قامت دو تا
ناخن الماس مى گردد به داغ زندگى
آب روشن تيره مى گردد ز برهم خوردگى
صاف مى گردد ز خوددارى اياغ زندگى
همچو شمع صبح مى لرزد به جان خويشتن
از سفيدى هاى موى من چراغ زندگى
مهلت ده روزه باشد بر سبکروحان گران
تا قيامت خضر اگر دارد دماغ زندگى
تيره روزى لازم آب حيات افتاده است
مى کند دل را سيه دود چراغ زندگى
سايه بيد است خورشيد قيامت بر سرش
سوخت هر کس را که اينجا درد و داغ زندگى
بر سکندر کرد عالم را سياه اين جستجو
تا چه باشد قسمت ما از سراغ زندگى
تلخى مى را خمار باده شيرين مى کند
شد گوارا مرگ تلخ از درد و داغ زندگى
دست هر کس را که مى گيرى درين آشوبگاه
مى شود دست حمايت بر چراغ زندگى
گر به اين دستور گردد رعشه پيرى زياد
نم نخواهد ماند صائب در اياغ زندگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید