شماره ٢٨٧: گر چه در سير بهشتم از گل روى کسى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه در سير بهشتم از گل روى کسى
دوزخى در هر بن مو دارم از خوى کسى
مى نهد زنجير بر گردن صبا را نکهتش
اينقدر پيچيدگى بوده است با بوى کسي؟
من که شکر را به تلخى مى چشيدم، اين زمان
مى خورم صد کاسه زهر از چشم جادوى کسى
من که راز آفرينش مو به مو دانسته ام
مانده ام در کوچه بند حيرت از موى کسى
غافلى از پيچ و تاب عاشقان شبهاى تار
بر رگ جانت نپيچيده است گيسوى کسى
اضطراب دل مرا سر در بيابان مى دهد
محرميت گر دهد جايم به پهلوى کسى
از که دارم چشم ياري، با که گويم حال خود؟
يک تن از اهل مروت نيست در کوى کسى
از شفق چون مى کند هر صبح و شامى خون عرق؟
نيست گر خورشيد تابان در تکاپوى کسى
آسمان تا بود، در ناسازگارى طاق بود
راست نامد اين کمان هرگز به بازوى کسى
از شکايت گرچه صد طومار در دل داشتم
شست از لوح دلم آيينه روى کسى
آتش دوزخ نمى گردد به گردش روز حشر
هر که شد صائب سپند آتش خوى کسى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید