شماره ٢٥٥: در تمام عمر اگر يک روز عاشق بوده اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در تمام عمر اگر يک روز عاشق بوده اى
از حساب زندگى روزشمار آسوده اى
چون مى گلرنگ خون عاشقان غماز نيست
از غبار خط چرا اين خاک بر لب سوده اي؟
از پشيمانى مشو غافل که روز بازخواست
برگ عيش توست هر دستى که بر هم سوده اى
بى قراران نيستند آسوده در زير زمين
از گرانجانيتو بر روى زمين آسوده اى
بحر رحمت از تو هر ساعت به رنگى مى شود
بس که دامن را به الوان گناه آلوده اى
تا ز خود بيرون نمى آيى سفر ناکرده اى
گر به مژگان سنگلاخ دهر را پيموده اى
ترک هستى کن که خاکت مى فشارد در دهن
اين مى ناصاف را صدبار اگر پالوده اى
رو اگر در کعبه آرى سجده بت مى کنى
تا ز زنگار خودى آيينه را نزدوده اى
گرچه دارى در ميان خرمن افلاک جاى
از غلوى حرص چون موران کمر نگشوده اى
پيش پاى سيل افتاده است صحراى وجود
تو ز غفلت در خطرگاهى چنين آسوده اى
عشق را در پرده ناموس پنهان مى کنى
چهره خورشيد را صائب به گل اندوده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید