شماره ٢٤٤: خراب گشت ز مى زاهد شراب نديده

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خراب گشت ز مى زاهد شراب نديده
که تاب آب ندارد سفال تاب نديده
ز فکر، رشته جانى که پيچ و تاب نديده
خيال گوهر شهوار را به خواب نديده
اگر چه هست بر آن زلف پيچ و تاب مسلم
نظر به موى ميان رشته اى است تاب نديده
بياض گردن بى خال اوست حجت ناطق
که از نظارگيان داغ انتخاب نديده
مکن چو بى جگران از عتاب تلخ شکايت
که لطف دوست گلابى است آفتاب نديده
تو مست ناز چه دانى عيار سوختگان را؟
که چشم شوخ تو جز دود ازين کباب نديده
مجوى خواب فراغت ز ديده من حيران
که چشم آينه پوشيدگى به خواب نديده
نچيده است گل از آفتاب در دل شبها
ترا کسى که به گلگشت ماهتاب نديده
پلنگ تندى خوى ترا خيال نکرده
غزال مستى چشم ترا به خواب نديده
روانى از سخنم برد خشک مغزى زاهد
که سيل کند رود در زمين آب نديده
مجوى پختگى از منکران عشق ز خامى
که نارس است ثمرهاى آفتاب نديده
مرا دلى است درين بوستان چو غنچه پيکان
که از نسيم گشايش به هيچ باب نديده
منم که پاکى چشم از نظاره نيست حجابم
وگرنه کيست که بى رويى از نقاب نديده؟
کجا ز صورت احوال ماست با خبر آن کس
که عکس خويش در آيينه از حجاب نديده
به تلخکامى دردى کشان چگونه نخندد؟
که آن لب نمکين تلخى از شراب نديده
ز بحر شعر نصيب سخنوران لب خشکى است
صدف تمتعى از گوهر خوشاب نديده
ز چهره رنگ رود از نگاه گرم تو صائب
مبين دلير به گلهاى آفتاب نديده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید