اى چشم تو خونريزتر از دور زمانه
مژگان ترا مردمک ديده نشانه
مجروح دم تيغ ترا مژده کشتن
پيغام صبوحى است به مخمور شبانه
مى بود اگر با دل صد چاک چه مى شد؟
ربطى که سر زلف ترا هست به شانه
خال تو کمر بسته به دل بردن عشاق
چون مور حريصى که برد دانه به خانه
عاشق حذر از آه هوسناک ندارد
کز تير هوايى بود آسوده نشانه
زلف تو چنين گر دل عشاق کند خون
سرپنجه مرجان شود از زلف تو شانه
پروانه پرسوخته مى بود فلک ها
مى داشت اگر آتش حسن تو زبانه
مژگان تو از ديده و دل گشت ترازو
هر چند به تيرى نتوان زد دو نشانه
در رفتن هوش است عجب طبل رحيلى
آواز دف و بانگ نى و صوت چغانه
صائب نکشى تا به گريبان سر خود را
هرگز نبرى گوى سعادت ز ميانه