شماره ٢٢٥: بگشا ز بال همت عالى مکان گره

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بگشا ز بال همت عالى مکان گره
تا کى شوى چو بيضه درين آشيان گره؟
هر مشکلى ز صدق طلب باز مى شود
ماند کى از حباب بر آب روان گره؟
سنگ نشان به دامن منزل رسيد و ما
در راه گشته ايم ز خواب گران گره
قطع طريق عشق به قدر تأمل است
هر چند مى شود ز کشيدن عنان گره
جوش نشاط از دل خم کم نمى شود
طوفان درين تنور بود جاودان گره
از رهبر و دليل بود سيل بى نياز
در راه شوق نيست ز سنگ نشان گره
سختى نمى رسد به قناعت رسيدگان
در لقمه هما نشود استخوان گره
اين عقده ها که در دل مردم فتاده است
چون وا شود، زمين گره و آسمان گره
فتح سخن به پنجه تدبير خلق نيست
ناخن چگونه باز کند از زبان گره؟
نتوان به دست عقده ز کار جهان گشود
کو برق تا گشايد ازين نيستان گره؟
بايست عقده باز شود از دل جرس
از دل شدى گشوده اگر از فغان گره
آسان نمى توان گره از موى باز کرد
چون وا شود مرا ز دل ناتوان گره؟
در گام اولين، کمر راه بشکند
رهرو کند چو دامن خود بر ميان گره
صائب سرى برآر که فرصت ز دست رفت
تا کى شوى چو غنچه درين گلستان گره؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید