شماره ١٩٨: ز آستان تو کرد آن که پاى ما کوتاه

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ز آستان تو کرد آن که پاى ما کوتاه
به تيغ، رشته عمرش کند قضا کوتاه!
کجا به دامن آن قبله مراد رسد؟
که هست دست من از دامن دعا کوتاه
درازدستى دربان ز چوب منع نکرد
ز آستانه اميد، پاى ما کوتاه
مگر به لطف خموشم کنى وگرنه چو شمع
نمى شود به بريدن زبان مرا کوتاه
ز عمر کوته خود آنقدر امان خواهم
کزان دو زلف کنم دست شانه را کوتاه
نبرد از دل فرعون زنگ، دست کليم
ز صبحدم شب ما مى شود کجا کوتاه؟
به وصف زلف، شب هجر نارسايى کرد
کند درازى افسانه راه را کوتاه
نمى رسد به گريبان عافيت دستت
نکرده دست ز دامان مدعا کوتاه
توان به صبر خمش هرزه نالان را
که از مقام شود ناله درا کوتاه
ز پيچ و تاب دل افزود بيش طول امل
شود ز تاب زدن گر چه رشته ها کوتاه
کند بلندى دعوى برهنه عورت جهل
که از کشيدن قد مى شود قبا کوتاه
ز بس که بر در بيگانگى زدم صائب
شد از خرابه من پاى آشنا کوتاه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید