شماره ١٨٥: به من شد نرم آن نامهربان آهسته آهسته

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به من شد نرم آن نامهربان آهسته آهسته
بلى کم زور مى گردد کمان آهسته آهسته
ز بس گرد سرش گشتم ز بس در پايش افتادم
به من مايل شد آن سرو روان آهسته آهسته
ازان نازک نهال اى دل به بوى گل قناعت کن
به حاصل مى رسد نخل جوان آهسته آهسته
همين معنى است بر حسن مدارا حجت ناطق
که مرغى ياد مى گيرد زبان آهسته آهسته
به کم کردن توان از دست افيون جان بدر بردن
ببر پيوند از خلق جهان آهسته آهسته
ز پيرى مى کند برگ سفر يک يک حواس من
ز هم مى ريزد اوراق خزان آهسته آهسته
دل روشن درين وحشت سرا دايم نمى ماند
هوا مى گيرد اين شمع از ميان آهسته آهسته
به مويى مى توان از چرب نرمى برد گويى را
چه دلها برد آن نازک ميان آهسته آهسته
حريف دلبران شهر قزوين نيستى صائب
بکش خود را به شهر اصفهان آهسته آهسته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید