شماره ١٧٢: بى توام در دل شراب ناب مى گردد گره

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بى توام در دل شراب ناب مى گردد گره
در زمين تشنه من آب مى گردد گره
قطره آبى که دريا را فرامش مى کند
در صدف چون گوهر سيراب مى گردد گره
کار هر آلوده دامان نيست بر دريا زدن
سيل ازان هر گام چون گرداب مى گردد گره
اين ره خوابيده کز غفلت مرا پيش آمده است
چون گرانخوابان در او سيلاب مى گردد گره
چون صدف از منت خشک سحاب نوبهار
در گلوى تشنه من آب مى گردد گره
از هجوم اشک در چشم نگردد مردمک
آسياى من ز زور آب مى گردد گره
در گشاد طره شبهاى بى پايان من
پنجه خورشيد عالمتاب مى گردد گره
حسن بى پرواى او آتش عنان افتاده است
ورنه در ويرانه ام سيلاب مى گردد گره
تنگى آغوش مانع نيست از جولان ترا
در کنار هاله کى مهتاب مى گردد گره؟
حيرت من بس که سرشارست، بر آيينه ام
با همه بى طاقتى سيماب مى گردد گره
کرد ترک عشق مشکل کار آسان مرا
از رهايى رشته پرتاب مى گردد گره
بس که مى پيچم به خود صائب ز بيم خوى او
همچو پيکان در دلم خوناب مى گردد گره



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید