شماره ١٦٨: اين چه خورشيدست يارب از افق تابان شده؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اين چه خورشيدست يارب از افق تابان شده؟
کز تماشايش فلک يک ديده حيران شده
مى شود خورشيد تابان را گلاب پيرهن
هر که را دل آب چون شبنم درين بستان شده
مى دود گوى سعادت در رکاب دولتش
قامت هر کس ز بار درد چون چوگان شده
شکوه از پست و بلند دهر کافرنعمتى است
سيل در کهسار از سختى سبک جولان شده
مى برد دل بس که شيرين کارى فرهاد من
خانه آيينه بر شيرين لبان زندان شده
گرد خوارى پيش خيز کاروان عزت است
حسن يوسف خوش قماش از سيلى اخوان شده
روزن خورشيد را کرده است دود دل سياه
بس که دل بر آتش رخسار او بريان شده
از شکوه خود سبک کرده است کوه قاف را
هر که چون عنقا ز چشم مردمان پنهان شده
چرب نرمى را نباشد چوبکارى در قفا
از خلال آسوده است آن کس که بى دندان شده
مى تواند شهپر اقبال چون شاهين گشود
پيش هر کس چون ترازو سنگ و زر يکسان شده
در دل صافم غبار کينه نتوان يافتن
مهره گل در محيطم گوهر غلطان شده
ماه عيدم در غبار از چشم پنهان گشته است
تا به ساحل کشتيم زين بحر بى پايان شده
گشتم از اشک ندامت مخزن گنج گهر
خانه من چون صدف معمور ازين باران شده
هر که را آيينه گشت از خودنمايى سد راه
چون سکندر نااميد از چشمه حيوان شده
از کمان آسمان صائب گشاد دل مجو
خنده سوفار اينجا غنچه چون پيکان شده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید