شماره ١٥٣: اى دل ز اوضاع جهان بيگانه شو بيگانه شو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل ز اوضاع جهان بيگانه شو بيگانه شو
با آن نگار خانگى همخانه شو همخانه شو
از اهل دنيا نيستى در فکر عقبى نيستى
دست از دو عالم برفشان ديوانه شو ديوانه شو
يک چند در خواب گران بردى بسر چون غافلان
چندى دگر در عاشقى افسانه شو افسانه شو
از ديده هر روشنى در غيب باشد روزنى
هر جا به شمعى برخورى پروانه شو پروانه شو
آن گنج با شمع گهر ويرانه جويد در بدر
تا جهد دارى اى پسر ويرانه شو ويرانه شو
خواهى ز دست يکدگر گيرند ميخواران ترا
دست از گرانجانى بشو پيمانه شو پيمانه شو
از هوشيارى نقل پا سد سکندر مى شود
چون سيل در راه طلب مستانه شو مستانه شو
تا در حريم زلف او گستاخ گردى همچو بو
با صدزبان در خامشى چون شانه شو چون شانه شو
در پله ديوانگى فرش است سنگ کودکان
مرد ملامت نيستى فرزانه شو فرزانه شو
خود را نسوزى پاک اگر از عيب خود را پاک کن
دريا چو نتوانى شدن دردانه شو دردانه شو
شبنم ز راه نيستى با مهر تابان شد يکى
جان را به جانان برفشان جانانه شو جانانه شو
از عارف رومى شنو گر حرف صائب نشنوى
حيلت رها کن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید