شماره ١٢٩: شد خط مشکبار عيان از عذار او

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
شد خط مشکبار عيان از عذار او
جوهرنما شد آينه بى غبار او
فرصت کم است دولت پا در رکاب را
غافل مشو ز دور خط مشکبار او
از پيچ و تاب حلقه کند نام آفتاب
خطى که گشته است به گرد عذار او
در چارفصل سبزه خط تو تازه است
موقوف وقت نيست چو عنبر بهار او
آه از غرور حسن که در روزگار خط
در خواب ناز مى گذرد روزگار او
برگ خزان رسيده شمارد سهيل را
حيرانى عقيق لب آبدار او
دامن ز صحبت گل بى خار مى کشد
در هر دلى که ريشه کند خارخار او
چون زلف دست در کمر عيش حلقه کرد
هر کس که روز کرد شبى در کنار او
خالى نمى شود ز مى لعلى ساغرش
چون لاله هر دلى که بود داغدار او
آن سوخته است عشق که سازد يکى هزار
هر خرده شرر که کند جان نثار او
صائب همين نه داغ رخ لاله رنگ اوست
بى داغ نگذرد کسى از لاله زار او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید