شماره ١١٨: زمين نشسته به خاک سياه از غم تو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
زمين نشسته به خاک سياه از غم تو
کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو
ز اشتياق تو خورشيد داغ مى سوزد
چه محو لاله و گل گشته است شبنم تو؟
به حرف پوچ نفس خرج مى کني، غافل
که نيست گنج دو عالم بهاى يک دم تو
به نور عقل ز ظلمات نفس بيرون آى
مگر به عيد مبدل شود محرم تو
در نشاط و طرب مى زني، نمى دانى
که حلقه در مرگ است قامت خم تو
بس است در غم دنيا گريستن، تا چند
به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟
چه جاى چشم، که هر نوک خار اين وادى
سزد که گريه کند خون به ابر بى نم تو
ترحمى به سليمان عقل کن، تا چند
به دست ديو خورد خون خويش خاتم تو؟
مدار خود به نصيحت نهاده اى صائب
ترا گرفته غم عالم و مرا غم تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید