شماره ١٠٣: خط شبرنگ با لعل لب جانان زند پهلو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خط شبرنگ با لعل لب جانان زند پهلو
زهى ظلمت که با سرچشمه حيوان زند پهلو
ز رعنايى قدش نازک نهالان را خجل دارد
که مصرع چون بلند افتاد با ديوان زند پهلو
مشو چون ابر غافل در بهار از گوهرافشانى
که با درياى رحمت ديده گريان زند پهلو
ز خودکامى به خون خوردن سرآمد روزگار من
که دل ناساز چون افتاد با پيکان زند پهلو
به چشم اين راه را سرکن اگر بيناييى دارى
که خار اين بيابان بر صف مژگان زند پهلو
مروت مانع از نوميدى خصم است عارف را
وگرنه کشتيى دارم که بر طوفان زند پهلو
به تنهايى علم بر قلب لشکر مى زند خود را
نهال قامت جانان به سروستان زند پهلو
به عشق آهنين بازو طرف شد عقل ازين غافل
که گردد توتيا چون شيشه با سندان زند پهلو
مگردان روى از تيغ قضا چون بيدلان صائب
که دل سى پاره چون گرديد بر قرآن زند پهلو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید