شماره ٩٠: در کهنسالى ز مرگ ناگهان غافل مشو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در کهنسالى ز مرگ ناگهان غافل مشو
برگ چون شد زرد از باد خزان غافل مشو
امن نتوان زيست از اقبال و ادبار فلک
از دم شمشير و از پشت کمان غافل مشو
از چراغى مى توان افروخت چندين شمع را
دولتى چون رودهد از دوستان غافل مشو
تا در ايام خزان برگ و نوايى باشدت
در بهار از بلبلان اى باغبان غافل مشو
برگ از اندک نسيمى دست و پا گم مى کند
تا نفس باقى است از پاس زبان غافل مشو
ديدى از اخوان چه پيش آمد عزيز مصر را
زينهار از مکر اخوان زمان غافل مشو
هر کجا چون شمع گرم محفل آرايى شوى
از دهان گاز اى آتش زبان غافل مشو
تا زبان شکر جاى سبزه باشد حاصلت
از زمين تشنه، اى آب روان غافل مشو
نابجا نبود سخن، مگشا لب گفتار خويش
از هدف چون تير در بحر کمان غافل مشو
برندارد دولت بيدار غفلت، زينهار
در کنار بام از خواب گران غافل مشو
رشته هستى به قدر فکر مى گردد بلند
صائب از تحصيل عمر جاودان غافل مشو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید