شماره ٨٩: در برون رفتن ز بزم زندگى کاهل مشو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در برون رفتن ز بزم زندگى کاهل مشو
نيستى خضر از گرانجانان اين محفل مشو
تا توانى چون موج دريا را کشيدن در کنار
چون خس و خاشاک محو جلوه ساحل مشو
تا ز دوش رهروان بارى توان برداشتن
از گرانجانى غبار خاطر منزل مشو
آسمان نقد ترا چندين گره آماده است
زينهار اى پست فطرت خرج آب و گل مشو
جسم را تعمير کن چندان که صاحبدل شوى
چون به ليلى راه ردى واله محمل مشو
مى رسد چون عطسه بى تمهيد گلبانگ رحيل
از سرانجام سفر در هر نفس غافل مشو
چيست بخت سبز تا از آسمان خواهد کسى
زان بهار بى خزان قانع به اين حاصل مشو
مى کند در ناخنت نى خامه تکليف عقل
عشرت طفلانه مى خواهد دلت، عاقل مشو
مى شود بازيچه باد صبا خاکسترت
بى طلب زنهار چون پروانه در محفل مشو
فربهى از خوان مردم رنج باريک آورد
همچو ماه نو به نور عاريت کامل مشو
ايمن است از سوختن تا نخل صاحب ميوه است
در رياض زندگى چون بيد بى حاصل مشو
سرمه خاموشى سيل است درياى محيط
تا به شهرت تشنه اى چون ناقصان واصل مشو
مى توان صائب به لاحولى شکست ابليس را
زينهار از حمله اين بى جگر بيدل مشو
نيست صائب جز ندامت آرزو را حاصلى
بيش ازين فرمان پذير آرزوى دل مشو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید