شماره ٨٨: از گرانجانى گران بر خاطر دنيا مشو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
از گرانجانى گران بر خاطر دنيا مشو
تا توان برداشت بارى بار بر دلها مشو
تا نمى در جويبارت چون سبوى باده هست
بار دوش خلق از کوتاه دستى ها مشو
تا توانى گوهر شهوار شد، از فکر پوچ
چون کف بى مغز بار خاطر دريا مشو
بادبان را کشتى پربار لنگر مى کند
روح را از نعمت الوان حناى پا مشو
جمع کن چون غنچه اوراق دل از چين جبين
چون گل بى درد خرج خنده بيجا مشو
از جهان آب و گل بگذر سبک چون گردباد
چون ره خوابيده بار خاطر صحرا مشو
خوبه صحبت کرده را تنهايى از مردم بلاست
خوبه تنهايى کن از همصحبتان تنها مشو
روز اگر شان بزرگيهاست دامنگير تو
در دل شب غافل از دريوزه دلها مشو
از سحرخيزى رسد شبنم به وصل آفتاب
چشم بگشا، غافل از بيدارى شبها مشو
هر چه در آفاق باشد هست در انفس تمام
سير کن در خويشتن صائب جهان پيما مشو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید